دو ماهگی

سلام دخمل خوشگلممممم

دو ماهگیت مبارک عزیز دلم. سوم فروردین دو ماهو تموم کردی و پاتو گذاشتی توی سه ماه .هوشیارتر

شدی و من و باباتو میشناسی و عکس العمل نشون میدی. غریبه ها رو هم با دقت نگاه میکنی!

از 40 روزگی به بعد کم کم بهمون لبخند میزنی مخصوصا صبحا که تازه بیدار شدی. یاد گرفتی ذوق

میکنی و وقتی باهات حرف میزنیم با آغون آغون کردن جواب میدی.

دلدرداتم خیلی شدیدتر شده ومن واقعا کلافه ام... باور کن دیگه از شبا بدم اومده چون میدونم تو همش

درد میکشی.

این ماه من خونه تکونی داشتم .قربون دخمل خانمم برم که کلی با مامانیش همکاری کرد و روزا آروم

آروم میموند تا من کار کنم.

38روزگیت بردیمت مرکز بهداشت برای قد و وزن . وزنت 4300 بود و قدت هم 53/5 که گفتن خوبه.

امسال لحظه سال تحویل من و تو پیش مامانی اینا بودیم و بابات نبود چون جاده شلوغ بود و ترافیک.

منم دلم شدید گرفته بود از نبودنش. توام که اون شب انقد گریه کردی که ما نتونستیم حتی چند تا

عکس بگیریم و حالا عکس با هفت سین نداریم!!!

63 روزگیت هم بردیمت و واکسن دو ماهگیتو زدی. من که دلشو نداشتم بابایی اومد و پاهاتو نگه داشت.

توام که خواب و بیدار بودی یهو زدی زیر گریه الهی برات بمیرم کاش من بمیرم و درد کشیدن تو رو نبینم.

خدا رو شکر تب نکردی . استامینوفنتو سر وقت بهت دادم و غیر از یه کم درد و بیتابی معمولی مشکل

دیگه ای نبود.

راستی یه دکتر خوب پیدا کردم و تو رو برای چکاپ میبرم پیشش. 42 روزگی رفتیم که وزنت شده بود

4700 و 55 روزگی که شده بودی 5 کیلو.

عاشقتم مامانی همه ی وجودمی

اینام عکسای دخملم.

یه خمیازه ی حسابی!

یه دخمل بد اخلاق که از لباس عوض کردن خوشش نمیاد!

فدای اون چشمات عزیز مامان

یه ذوق خوشگلللللل

رها اخمووووو

رها باباشو نگاه میکنه

مگه چیه؟!

دخملم حسابی دست و پا میزنه!

رهای متفکر!

فدای اون پاهای کوشولوش

ای جانم

زبونشو واسه من در آورده

دست کوچولوی مامان

موهای فشن دخملم