رهارها، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

مادرانه هایم برای تو

عکسهای 19 تا 22 ماهگی رها خانوم

  عاشق این چراغای ال ای دی هستی و بهشون میگی جی جی !     عسلم اینجا بدون کمک رفتی و توی کالسکه عروسکت نشستی!     اینم دو تا عکس از اولین عروسی عمرت!       فدای ژست گرفتنت     تیپ زمستونی دخملمممم         اینجا هم تازه موهاتو کوتاه کرده بودم     فدات بشم که برای عروسکت لالایی میخونی       فدای اون صورت ماهت دختر شیرینم... راستی بافتنیات همه کار خودمه که با یه دنیا عشق برات بافتم عزیزممم. ...
14 آذر 1394

7 ماهگی عشق مامان

سلام به دختر ماه و دوست داشتنی خودم. نفسم 7 ماهگیتم تموم شد و پاهای کوچولوتو گذاشتی توی 8 ماه. کلی بزرگ و خانم شدی و البته شدیدا شیطون و بازیگوششششش. دندونات این ماه خیلی اذیتت کرد و هنوزم در نیومده. لثه هات درد میکنن و میخارن کلا بیتاب و بیقراری و همه چیرو گاز میگیری . شبا هم کلی بیدار میشی و نق میزنی. منم از اول شهریور سر کار میرم و با این بد خوابیات حسابی خسته میشم. این ماه یاد گرفتی خودت بدون کمک میشینی و بعدشم دستاتو میذاری جلوت و خودتو میکشی روی دستات که چهار دست و پا بری اما هنوز نمیتونی و یا همونجوری ثابت میمونی یا با دهن زمین میخوری و گریه میکنی. دیگه کاملا من و باباتو میشناسی و ماما و بابا صدامون میزنی و ما کلی ذو...
8 شهريور 1393

چهار ماهگی عشقم

سلام گل نازم 4 ماهگیت مبارک خانمی. حسابی بزرگ و خانم شدی و خیلی هم شیرین و خوردنی. این ماه دو بار مریض شدی. یه بار دهنت برفک زد که تقریبا یه هفته طول کشید تا خوب شدی و یه بار هم همین هفته ی گذشته سرما خوردی که الانم هنوز خوب نشدی . من و باباتم هر دومون مریضیم . الهی برات بمیرم برای اولین بار تب کردی و بی حال شدی و عطسه و سرفه هم میزنی. منم که بی حاللللل اصلا نتونستم خوب بهت برسم مامان بزرگت این یه هفته به داد جفتمون رسید وگرنه نمیدونم چی میشد. دخمل خوشگلم نمیدونم چرا با اینکه نسبتا خوب شیر میخوردی وزنگیریت خوب نیست و تپلی نمیشی! آخر هفته ی پیش که بردمت دکتر وزنت 5900 شده بود یعنی این یه ماه فقط 300 گرم اضافه کردی که خیلی ...
3 خرداد 1393

100روزگی دخملی

سلام گل ناز مامان. دیروز 100 روزه شدی عشقممم . حسابی شیرین و خوردنی شدی. هر جا که میبرمت همه عاشقت میشن. دیروز بردمت محل کارم و تو انقد واسه همه خندیدی که همه عاشقت شدن. رییسم هم یه سه چرخه ی خوشگل صورتی بهت کادو داد. عشقم کلی هم بزرگ و خانوم شدی سر غذا ساکت و آروم توی کریرت میشینی و ما رو نگاه میکنی. البته بعضی وقتا یه چیزای کوچولو هم میذارم دهنت که اول تعجب میکنی و بعد میخوری. فقط هم طعم شیرینو دوست داری و به بقیه مزه ها میگی گیخخخخ! کلا هر چیزی رو که دوست نداشته باشی بهش میگی گیخ! از جمله سینه مامانی!!!! همچنان شیر خشک میخوری و فقط شبا تو خواب شیر خودمو میخوری. شیر گیگوز بهت میدادم که تازه عوض کردم و ببلاک گرفتم که خوندم بهتر و کاملتره...
15 ارديبهشت 1393

یکماهگی

    سلام دختر قشنگم. یکماهه شدنت مبارکککککککککک سوم اسفند یک ماهت تموم شد و پاتو توی دو ماه گذاشتی این مدت هم سخت بود و هم شیرین... خیلی شبا با تو که از دلدرد گریه میکردی گریه کردم... خیلی شبا یکی دو ساعت بیشتر نخوابیدم به خاطر سرمای هوا بیرون هم نرفتم که سرما نخوری. خلاصه حسابی درگیر تو بودم عشقم. دومین روز تولدت برای اولین بار من و بابایی بردیمت حموم و تو هم حسابی گریه کردی. خیلی سخت بود شستن تو کوچولوی خیس و لیز اونم با یه گیره بند ناف که همش تو دست و پامون بود! روز پنجم تولدت هم بردیمت مرکز بهداشت برای آزمایش تیرویید . قربونت برم وقتی کف پای کوچولوتو تیغ زدن منم کلی باهات گریه کردم. روز ششم هم بند ...
8 ارديبهشت 1393

دو ماهگی

سلام دخمل خوشگلممممم دو ماهگیت مبارک عزیز دلم. سوم فروردین دو ماهو تموم کردی و پاتو گذاشتی توی سه ماه .هوشیارتر شدی و من و باباتو میشناسی و عکس العمل نشون میدی. غریبه ها رو هم با دقت نگاه میکنی! از 40 روزگی به بعد کم کم بهمون لبخند میزنی مخصوصا صبحا که تازه بیدار شدی. یاد گرفتی ذوق میکنی و وقتی باهات حرف میزنیم با آغون آغون کردن جواب میدی. دلدرداتم خیلی شدیدتر شده ومن واقعا کلافه ام... باور کن دیگه از شبا بدم اومده چون میدونم تو همش درد میکشی. این ماه من خونه تکونی داشتم .قربون دخمل خانمم برم که کلی با مامانیش همکاری کرد و روزا آروم آروم میموند تا من کار کنم. 38روزگیت بردیمت مرکز بهداشت برای قد و وزن . وزنت 4300 بو...
8 ارديبهشت 1393

سه ماهگی

سلام گل نازم سه ماهگیت مبارک خانمی. سوم اردیبهشت وارد 4 ماه شدی به سلامتی. حسابی شیطون و وروجک شدی. اول اینکه بعد از واکسن دو ماهگی کم کم شیر خوردنت کمتر و بدتر شد تا اینکه به کلی سینه رو ول کردی و هر کاری که میکنم شیر نمیخوری. مجبور شدم بهت شیر خشک بدم و حسابی از این موضوع ناراحتم. آخه وقتی سینه هام پر از شیره چرا باید بچه ام شیر خشکی بشه؟؟؟ دلم واسه شیر خوردنات تنگ شده الان فقط شبا توی خواب شیرمومیخوری روزا هم یه بار میدوشم و بهت میدم بقیشم شیر خشک میخوری. حسابی هم بابایی هستی و در هر شرایطی برای بابات لبخند میزنی. عشقم تازگیا تو حموم میخوابی و هر چی هم روت آب میریزم و میشورمت بیدار نمیشی تازه وقتی میخوام ببرمت بیرو...
8 ارديبهشت 1393

تجربیات ماه سوم بچه داری

شیردهی: به نظر من اگه قراره بچه شیر مادرشو بخوره به هیچ عنوان نباید بهش شیشه داد. چون نوزادا باهوشن و سریع به کاری که براشون راحتتره عادت میکنن. الان دخمل من دیگه شیرمو نمیخوره و من کلی ناراحتم. کاش هیچوقت بهش شیشه نداده بودم الان خیلی پشیمونم. نبات داغ آب قند دارو یا هر چیز دیگه ای رو با قاشق یا قطره چکون به نینی بدین تا عادت نکنن.   واکسن دو ماهگی: حتما حتما نینی رو قبل از واکسن اگه خوابه بیدار کنین تا شوکه نشه. چون این شوک ممکنه خیلی اذیتش کنه. نیم ساعت قبل از واکسن دو برابر وزنش استامینوفن بدبن و هر چهار ساعت تکرارش کنین. چه تب داشت و چه نداشت استامینوفن رو بدین چون جای واکسن درد میکنه و این دارو باعث میشه...
8 ارديبهشت 1393

تجربیات ماه دوم بچه داری

کولیک: این یه ماه من و همسری کلا درگیر دلدردای شدید رها بودیم. بعضی شبا واقعا حس میکردم کم آوردم و حسابی گریه میکردم. رها تقریبا از 7 عصر شروع میکرد و تا 10 و 30 و گاهی 11 شب یه نفس گریه میکرد. چیزی که در مورد این دردای طولانی یا همون کولیک نوزادی فهمیدم این بود که هیچ دارویی نداره و فقط باید دوره اش بگذره تا خود بخود خوب شه. من کولیک ایز . پدی لاکت . گریپ میکسچر انگلیسی و گل گریپ رو امتحان کردم اما هیچ کدوم تاثیر نداشت فقط گل گریپ شاید یه ذره توی کم شدن دردش موثر بود. چیزی که این مدت خیلی کمکم کرد و اگه نبود نمیدونم چیکار باید میکردم صدای سشوار بود!!! رها با صدای ممتد سشوار آروم میشد و میخوابید. ماساژ شکم و پشتش هم موثر بود ...
8 ارديبهشت 1393