20 ماهگی دخترم
سلام شیرینم 20 ماهگیت گذشته و با تاخیر دارم برات مینویسم از تنبلی
من نیست مدتها نتمون قطع بود و الانم که وصل شده لبتاپ ندارم چون
ویروسی شده بود و دادم تعمیر فعلا نمیتونم عکس بذارم.
گل قشنگم خیلی شیطون و بازیگوش شدی و زندگیمونو حسابی
انداختی رو دور تند. انگار همش در حال دویدنیم و روزا به سرعت
برق و باد میگذرن. گاهی احساس میکنم دارم پیر میشم تو بزرگ
میشی و ما پیر... انگار دیروز بود که تو بیمارستان تو رو گذاشتن
تو بغلم ولی حالا چیزی به دو سالگیت نمونده....
شیرینم حسابی خودتو برای بابات لوس میکنی خیلی شیرین و
خواستنی شدی و با کارات دل همه رو میبری هفته ی اول شهریور
سه روز رفتیم شمال و سومین سفر زندگیتو تجربه کردی یه کم اذیت
کردی ولی در کل خوب بود و خوش گذشت.
یه مدته دوباره بد خواب شدی و من دارم از بیخوابی میمیرم....
دوباره میام تو اتاقت میخوابم اما انگار نه انگار...
کاش میشد این پستونکو زودتر ازت بگیرم حس میکنم بد قلقیا و بد
خوابیا و حتی حرف نزدنت همش زیر سر این لعنتیه اما با این همه
وابستگی نمیدونم میشه یا نه؟!
فعلا نمیشه عکس بذارم....