دو سال و دو ماه و دو روز!
سلام گل خوشبوی مامان... از چند وقت پیش حواسم جمع بود که سر
این تاریخ یعنی دو سال و دو ماه و دو روزگیت بیام و یرات بنویسم
اما مشغله باعث شد یادم بره گلم..مامانو ببخش.
وروجکم خیلی شیطون و بازیگوش شدی و اصلا فرصتی برای من باقی
نمیذاری... البته این عید که گذشت تازه متوجه شدم که چقد بزرگ و
خانوم شدی توی مهمونیا اذیتم نمیکنی حتی وقت خواب که همیشه
به خاطر بدخوابی تو مجبور بودم بیام خونه به طرز معجزه آسایی حل
شده و تو خوب میخوابی... جدیدا خیلی بابایی شدی و روزی چندین
بار سراغ باباتو میگیری...
همه فامیلا رو میشناسی و عکساشونو نشون میدی و اسما رو میگی...
شیرینم حرف زدنتم خیلی خیلی پیشرفت کرده و جمله میگی خیلی هم
با نمک حرف میزنی عزیز دلم.
فقط خیلی لجباز شدی و حرف خودتو پیش میبری این اذیتم میکنه...
سعی میکنم باهات درست رفتار کنم اما گاهی میزنمت و خودم پشیمون
میشم...
راستی از سه اردیبهشت یعنی پایان بیست و هفت ماهگیت میخوام از
پوشک بگیرمت. امیدوارم این پروسه خیلی سخت نباشه.
فعلا همینا دیگه...