رهارها، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

مادرانه هایم برای تو

15 ماهگی نفس مامان

سلام عزیز ترینم 15 ماهه شدی گل مامان. خدا رو شکر میکنم بابت هر لحظه بودنت نفس کشیدنت شیطنت های شیرینت... عزیز دلم این ماه شب نخوابیات خیلی اذیتم کرد و من تقریبا هر روز کسلم و سردرد دارم هر شب چندین بار بیدار میشی و گریه میکنی منم نمیفهمم علتش چیه فکر میکردم شاید کمبود اهن داری و باز بهت قطره میدم اما تاثیری نداشته و فقط اشتهات یه کم بهتر شده. از پیشرفتاتم بگم الان چه برای سلام چه خداحافظی دست تکون میدی و بای بای میکنی. زیاد ذوق میکنی و میگی ااااا اعضای صورتتو میشناسی و با دست نشونشون میدی. ماما بابا دد جیجی چش جیش نه و به به روهم میگی تقریبا هر چی که بهت بگم میفهمی ولی هنوز نمیتونی تکرار کنی. به شدت به بابات وابسته شدی و حت...
2 ارديبهشت 1394

14 ماهگی شیرینم

سلام عشق مامان به سلامتی 14 ماهگیتم تموم شد و رفتی توی 15 ماه. عزیز دلم هر چی که از شیرینیاو دلبریات بگم بازم کمه. دیگه راه افتادی و حسابی شیطون شدی. الان 8 تا دندون کوچولوی بامزه هم داری. 4 تا بالا و 4 تا پایین. شیرینم امسال لحظه ی سال تحویل دومین سالی بود که تو کنارم بودی و من از ته دل خدا رو به خاطر داشتنت شکر کردم. نفسم پارسال انقد دل درد داشتی و گریه میکردی که حتی نتونستیم یه عکس با هم بگیریم اما امسال خوب و خانم شده بودی و میخندیدی و ذوق میکردی دخمل عاقل و باهوشم . این روزا نسبتا خوب و راحت میگذره و تو اگه مشکل خاصی نداشته باشی خدا رو شکر آروم و خوبی. فقط شبا همچنان گریه هات سر جاشه و من از بیخوابی داغونننننن! ا...
4 فروردين 1394

سیزده ماهگی نفس مامان

دختر قشنگم سلام عزیزم مامانی رو ببخش که توی نوشتن وبلاگت تنبلی میکنم خستگیا و گرفتاریا بهم فرصت نمیده از همه بدتر شب نخوابیای تو که امیدوارم زودتر درست بشه. فرشته کوچولوی من تو کلی بزرگ شدی و همه چیزو میفهمی دیگه میخوای خودت غذا بخوری و خیلی کم پیس میاد که از دست ما غذا بخوری راستی الان شما 7 تا دندون داری و 3 تا دیگه هم همزمان داری در میاری و خیلی اذیت میشی همه چیرو گاز میگیری! خدا رو شکر روزا خوب و آرومی و زیاد اذیت نمیکنی دیگه راه افتادی  و با قدمهای کوچولو و سستت اینور و اونور میری و آتیش میسوزونی. عزیز مامان پیشرفت حرف زدنت زیاد خوب نیست و چیز جدیدی یاد نگرفتی فعلا همه ی تلاشت رو میکنی که توی راه رفتن ت...
17 اسفند 1393

تولد یکسالگی

دختر قشنگ و شیرینم یک ساله شدی. از چندین ماه قبل داشتم برای تولدت تدارک میدیدم تا بالاخره روز جمعه سوم بهمن تولدت برگزار شد . اینا هم عکسای تولد رها کوچولو با تم کفشدوزک:     فلش راهنما     خوش آمدید     اینا هم بقیه تزیینات...                                     اینم رها دقایقی قبل از شروع جشن!!!     این میز تنقلاته که ش...
12 بهمن 1393

11 ماهگی گل دختر

سلام نفسمممم به سلامتی 11 ماهه شدی کلی رفتارات فرق کرده و من برای هر پیشرفتت حسابی ذوق میکنم. شیرینم دیگه حسابی وروجک و بازیگوش شدی و مفهوم بازی رو میفهمی و مل قبل نیستی که فقط اسباب بازیاتو میخوردی. الان عروسکاتو بغل میکنی و بهشون شیر و پستونک میدی. رو پات میذاری که بخوابن براشون با صداهای نامفهوم لالایی هم میخونی!!! ماشیناتو روی زمین حرکت میدی توپ رو قل میدی و خلاصه بازی کردن رو یاد گرفتی. عاشق قندونی و هر بار کل قندها رو میریزی و دوباره برمیگردونی سر جاش. موقع غذا هم سریع میری رو پای بابات میشینی و با هر قاشقی که دهنت میذاره نازش میکنی! و صورتتو بهش میچسبونی مفهوم خیلی چیزا رو این ماه یاد گرفتی ملا وقتی زنگ میزنن میدونی ...
22 دی 1393

10 ماهگی دختر قشنگم

عزیز دلم سلام مامانی رو ببخش که برای نوشتن وبلاگت تنبلی میکنم آخه تو وروجک انقد خسته ام میکنی که دیگه وقت و انرژی برام نمیمونه. گل مامان حسابی بزرگ و خانوم شدی . این ماه دومین مسافرت زندگیتو رفتی و یه سری به شهر مامانت یعنی کرمانشاه زدی. با هواپیما رفتیم که خیلی تو راه اذیت نشی و خدا رو شکر خوب بود و زود رسیدیم. اونجا هم آروم و خوب بودی و خلاصه خوش گذشت... دخمی من برای اولین بار بود که محرم و دسته های عزاداری رو میدیدی و حسابی دقت میکردی البته تشخیص نمیدادی که اینا چی میخونن و فکر میکردی آهنگه و باهاش میرقصیدی!!! نفسم این ماه دو بار هم سرما خوردی که هر دو بار از من و بابات گرفتی و کلی اذیت شدی بمیرم برات. عشق مامان یا...
21 دی 1393

9 ماهگی دخملی

سلام دختر خوب و خانمم به سلامتی 9 ماهتم تموم شد. این روزا حس میکنم خیلی تغییر کردی و هر روز داری بزرگتر و عاقلتر میشی. از اول این ماه دیگه نرفتم سر کار و تمام وقت در خدمت شمام... خدا رو شکر دو تا دندون پایینت دراومد و کلی حال و هوات عوض شد دیگه شبا میخوابی و فقط یکی دو بار بیدار میشی.آش دندونیتم مامانم برات درست کرد و بین همسایه ها پخش کردیم یه قابلمه هم بردم سر کار و به همکارا دادم اونا هم برات یه مبل خوشگل کادو گرفتن. راستی چهار دست و پا رفتنت هم درست شده و حالا به سرعت از اینور اتاق میری اونور ... جدیدا ذوق میکنی و خیلی بامزه دندونای کوچولوتو نشون میدی. دیگه هم روی پا نمیخوابی و خودت مث خانما کنارم سر جات می...
8 آبان 1393