رهارها، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

مادرانه هایم برای تو

واکسن 4 ماهگی

دختر ناز و ماهم سلامممم واکسن چهار ماهگیتو توی 126 روزگیت زدیم قربون دختر شجاعم برم که یه نق کوچولو زد و گریه نکرد. بعدشم خدا رو شکر تب نکردی و اصلا اذیت نشدی کلا خیلی سبکتر از واکسن دو ماهگیت بود به نظرم. عسل مامان این روزا کلی داری بزرگ میشی و تغییر میکنی به اطراف و محیط و همه چی شدیدا کنجکاو شدی و میخوای همه چیزو کشف کنی. هر چی که تو دستای ما میبینی با دستای کوچولوت میخوای بگیری و بکنی تو دهنت. دیگه راحت غلت میزنی و خیلی سریع از این ور اتاق تا اون ور میری. خیلی هم خوش اخلاق و خوش خنده ای و کلی قهقهه میزنی برامون. من و بابایی حسابی عاشقتیم... بابات که هر ساعتی که بتونه بین روز از سر کار میاد تا یه کم پیشت باشه توام حسا...
17 خرداد 1393

چهار ماهگی عشقم

سلام گل نازم 4 ماهگیت مبارک خانمی. حسابی بزرگ و خانم شدی و خیلی هم شیرین و خوردنی. این ماه دو بار مریض شدی. یه بار دهنت برفک زد که تقریبا یه هفته طول کشید تا خوب شدی و یه بار هم همین هفته ی گذشته سرما خوردی که الانم هنوز خوب نشدی . من و باباتم هر دومون مریضیم . الهی برات بمیرم برای اولین بار تب کردی و بی حال شدی و عطسه و سرفه هم میزنی. منم که بی حاللللل اصلا نتونستم خوب بهت برسم مامان بزرگت این یه هفته به داد جفتمون رسید وگرنه نمیدونم چی میشد. دخمل خوشگلم نمیدونم چرا با اینکه نسبتا خوب شیر میخوردی وزنگیریت خوب نیست و تپلی نمیشی! آخر هفته ی پیش که بردمت دکتر وزنت 5900 شده بود یعنی این یه ماه فقط 300 گرم اضافه کردی که خیلی ...
3 خرداد 1393

اولین غلتیدن رها

دخمل خوشگلم سلامممم. امروز برای اولین بار تونستی غلت بزنی. چند روزه که خیلی تلاش میکردی برگردی تا نصفه هم میومدی اما نمیتونستی کامل برگردی امروز بالاخره تلاشت نتیجه داد و تونستی بغلتی. فدای اون تلاش کردنت بشم مامانی انقدر لذت میبرم وقتی میبینم چقدر تند تند تغییر میکنی و کارهای جدید یاد میگیری. اینم یه عکس از اولین غلت دخملم که البته خیلی خوب معلوم نیست. راستی امروز 113 روزگی رهای گلم بود.   ...
26 ارديبهشت 1393

100روزگی دخملی

سلام گل ناز مامان. دیروز 100 روزه شدی عشقممم . حسابی شیرین و خوردنی شدی. هر جا که میبرمت همه عاشقت میشن. دیروز بردمت محل کارم و تو انقد واسه همه خندیدی که همه عاشقت شدن. رییسم هم یه سه چرخه ی خوشگل صورتی بهت کادو داد. عشقم کلی هم بزرگ و خانوم شدی سر غذا ساکت و آروم توی کریرت میشینی و ما رو نگاه میکنی. البته بعضی وقتا یه چیزای کوچولو هم میذارم دهنت که اول تعجب میکنی و بعد میخوری. فقط هم طعم شیرینو دوست داری و به بقیه مزه ها میگی گیخخخخ! کلا هر چیزی رو که دوست نداشته باشی بهش میگی گیخ! از جمله سینه مامانی!!!! همچنان شیر خشک میخوری و فقط شبا تو خواب شیر خودمو میخوری. شیر گیگوز بهت میدادم که تازه عوض کردم و ببلاک گرفتم که خوندم بهتر و کاملتره...
15 ارديبهشت 1393

عکس وسایل و اتاق دخملی

  فرش رها خانم دماسنج اتاق استیکر در کمد دیواری   جای وسایل دم دستیش   تخت دخملم ساک وسایل رو تختی آویز تخت   چراغ خواب دخملی   عروسکای کوچولو ساعت دیواری عشقم   جا جورابی   لباسهای خونه عروسکای دخملی لباسای توی کمد   آینه اتاق دخملم آویز قد سطل آشغال و آویز قد کیسه بوکس!  عروسکا آویز اسم رها روی در اتاقش کفشا و پاپوشا عروسکای بالای کمد کمد و ویترین پرده اتاق خانمی ...
8 ارديبهشت 1393

یکماهگی

    سلام دختر قشنگم. یکماهه شدنت مبارکککککککککک سوم اسفند یک ماهت تموم شد و پاتو توی دو ماه گذاشتی این مدت هم سخت بود و هم شیرین... خیلی شبا با تو که از دلدرد گریه میکردی گریه کردم... خیلی شبا یکی دو ساعت بیشتر نخوابیدم به خاطر سرمای هوا بیرون هم نرفتم که سرما نخوری. خلاصه حسابی درگیر تو بودم عشقم. دومین روز تولدت برای اولین بار من و بابایی بردیمت حموم و تو هم حسابی گریه کردی. خیلی سخت بود شستن تو کوچولوی خیس و لیز اونم با یه گیره بند ناف که همش تو دست و پامون بود! روز پنجم تولدت هم بردیمت مرکز بهداشت برای آزمایش تیرویید . قربونت برم وقتی کف پای کوچولوتو تیغ زدن منم کلی باهات گریه کردم. روز ششم هم بند ...
8 ارديبهشت 1393

دو ماهگی

سلام دخمل خوشگلممممم دو ماهگیت مبارک عزیز دلم. سوم فروردین دو ماهو تموم کردی و پاتو گذاشتی توی سه ماه .هوشیارتر شدی و من و باباتو میشناسی و عکس العمل نشون میدی. غریبه ها رو هم با دقت نگاه میکنی! از 40 روزگی به بعد کم کم بهمون لبخند میزنی مخصوصا صبحا که تازه بیدار شدی. یاد گرفتی ذوق میکنی و وقتی باهات حرف میزنیم با آغون آغون کردن جواب میدی. دلدرداتم خیلی شدیدتر شده ومن واقعا کلافه ام... باور کن دیگه از شبا بدم اومده چون میدونم تو همش درد میکشی. این ماه من خونه تکونی داشتم .قربون دخمل خانمم برم که کلی با مامانیش همکاری کرد و روزا آروم آروم میموند تا من کار کنم. 38روزگیت بردیمت مرکز بهداشت برای قد و وزن . وزنت 4300 بو...
8 ارديبهشت 1393

سه ماهگی

سلام گل نازم سه ماهگیت مبارک خانمی. سوم اردیبهشت وارد 4 ماه شدی به سلامتی. حسابی شیطون و وروجک شدی. اول اینکه بعد از واکسن دو ماهگی کم کم شیر خوردنت کمتر و بدتر شد تا اینکه به کلی سینه رو ول کردی و هر کاری که میکنم شیر نمیخوری. مجبور شدم بهت شیر خشک بدم و حسابی از این موضوع ناراحتم. آخه وقتی سینه هام پر از شیره چرا باید بچه ام شیر خشکی بشه؟؟؟ دلم واسه شیر خوردنات تنگ شده الان فقط شبا توی خواب شیرمومیخوری روزا هم یه بار میدوشم و بهت میدم بقیشم شیر خشک میخوری. حسابی هم بابایی هستی و در هر شرایطی برای بابات لبخند میزنی. عشقم تازگیا تو حموم میخوابی و هر چی هم روت آب میریزم و میشورمت بیدار نمیشی تازه وقتی میخوام ببرمت بیرو...
8 ارديبهشت 1393

تجربیات ماه سوم بچه داری

شیردهی: به نظر من اگه قراره بچه شیر مادرشو بخوره به هیچ عنوان نباید بهش شیشه داد. چون نوزادا باهوشن و سریع به کاری که براشون راحتتره عادت میکنن. الان دخمل من دیگه شیرمو نمیخوره و من کلی ناراحتم. کاش هیچوقت بهش شیشه نداده بودم الان خیلی پشیمونم. نبات داغ آب قند دارو یا هر چیز دیگه ای رو با قاشق یا قطره چکون به نینی بدین تا عادت نکنن.   واکسن دو ماهگی: حتما حتما نینی رو قبل از واکسن اگه خوابه بیدار کنین تا شوکه نشه. چون این شوک ممکنه خیلی اذیتش کنه. نیم ساعت قبل از واکسن دو برابر وزنش استامینوفن بدبن و هر چهار ساعت تکرارش کنین. چه تب داشت و چه نداشت استامینوفن رو بدین چون جای واکسن درد میکنه و این دارو باعث میشه...
8 ارديبهشت 1393